www.moammahaye-qorani.ir

صفحه اصلی | معماهای قرآنی |معماهای پیامبران| معماهای معصومین| معماهای دختران و زنان

          معماهای گوناگون | معماهای آن چیست |معماهای اولین ها| معماهای ترین ها| اهمیت نماز|            

امام زمان | داستانهای معنوی |قصه های عاشقان| اسوه های فضیلت| معماهای کودکان|                

 دعاهای قرآنی | نقشه سایت |معماهای بهشت| معماهای واژه ها| معماهای حیوانات |                    

 | سوره اخلاص با خط عثمان طه  | سوره فلق با خط عثمان طه | سوره حمد با خط عثمان طه |     

سوره های قرآن باخط عثمان طه  

www.moammahaye-qorani.ir

قصه های عاشقان

2

پیشانی بند سبز

یک روز صبح زود پدر شهید می خواست به جبهه
 برود که شهید یکباره از خواب بیدار گفت : « می خواهی
 مرا تنها بگذاری و بروی ؟! » بعدهم وسائلش را جمع کرد
و همراه پدر عازم جبهه شد و در آنجا هم فرمانده شان به
 هر کدام ، یک پیشانی بند سرخ یا سبز می دهد که  به
همه پیشانی بند سرخ می رسد الا شهید که سهم او یک
 پیشانی بند سبز می شود .

وقتی که فرمانده متوجه این قضیه می شود ، او را
غرق بوسه می کند و می گوید : « تو شهید می شوی !
 بگذار پدرت به جبهه برود ... اما تو فعلا ً نرو !»

شهید نمی پذیرد و می گوید : « هر کس به سهم خود
 به جبهه می رود و من افتخار می کنم که در این راه پر
 افتخار به شهادت برسم .»

او به این افتخار نایل شد و به دیدار معبود خود شتافت .

 

نقل از کتاب هزارو یک شب عاشقی

 

 

قصه عاشقان 3

 

خوش امدید
  صفحه اصلی
معماهای قرآن   
معماهای پیامبران
معماهای واژه ها
معماهای بهشت
امام زمان
داستان معنوی
 اهمیت نماز
قصه عاشقان
نقشه سایت
معماهای نخستین ادیان و...
دعاهای قرآنی
اسوه های فضیلت
معماهای نماز
برگهای سبز از زندگی شهیددستغیب
معماهای نخستین قرآن
معماهای نخستین نهج
معماهای نخستین کتاب
معماهای نخستین تاریخ
معماهای نخستین حدیث
معماهای نخستین بدعت
 
 

 

Google

 

 

 

  

 

www.moammahaye-qorani.ir

تمامی حقوق متعلق به پایگاه مرکزی معماهای قرآنی می باشد.

هرگونه استفاده وانتشار مطالب این پایگاه بویژه در شبکه اینترنت منوط به ذکر منبعmoammahaye-qorani.ir می باشد

E-MAIL : info@moammahye-qorani.ir